حکومت واحد جهاني از ديدگاه اسلام

اسلام بر پايه يک نياز فطري بشر و با استدلال حکيمانه بر اين اعتقاد است که اگر قرار باشد جامعه بشري به بهترين شيوه اداره شده و بشر روح صلح ، امنيت ، و سعادت واقعي را به خود ديده و راه رشد و تکامل را طي نمايد راهش اين است که همگان تحت حکومت واحد جهاني مبتني برقوانين آسماني اسلام درآيند .
اسلام ديني است که بر خلاف مکاتب ديگر مرزهاي ملي ، قومي ، نژادي ، مربوط به رنگ پوست و نظاير آن را از ميان برداشته و قادر است که همه جهان را تحت قانون واحدي اداره کند.
پيامبران الهي عاليترين راه و مطمئن ترين روش را براي رسيدن به اين آرزو و رسيدن بشر به بينش و عقيده واحد ارائه کرده اند و به همين سبب خود و پيروانشان را در راه تعليم و تزکيه انسان ها سوق داده و همگان را به سوي معبود واحد راهنمايي کرده و انسان ها را در اصل از جوهر و منشأ واحدي معرفي نموده اند . چنان که در قرآن کريم آمده است : « يا أيها الناس انا خلقناکم من ذکر و أنثي و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله أتقياکم ان الله عليم خبير »(1) « اي مردم ! همانا ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله هايي قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد ، همان گرامي ترين شما نزد خدا با تقواترين شما است » .
آياتي ديگر در اين زمينه وجود دارد که نشان دهنده انديشه ي جهان شمولي اسلام است .
خداوند متعال مي فرمايد : « هو الذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله » (2 ) « او کسي است که پيامبر خود را با راهنمايي و دين حق فرستاد، تا آن را بر هر چه دين است چيرگي بخشد ».
و نيز مي فرمايد : « و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين »(3) « و نفرستاديم تو را مگر به عنوان رحمتي بر جهانيان »

در پاسخ به اين سوال مي گوييم ؟

اولاً : ايجاد خلقت از ابتدا به صورت کامل دو صورت دارد :
الف ) از ابتدا وجودش را بي نهايت و مطلق از تمام خصوصيات بيافريند ، که اين محال است همان گونه که در جاي خود به اثبات رسيده است .
ب ) احتمال ديگر اين که خداوند موجودات را پايين تر از بي نهايت خلق نموده است ، که معناي آن اين مي شود که مخلوقات ، گام هايي چند تا رسيدن به بي نهايت ، و سلسله اي غير محدود از گام هاي تکامل در پيش روي اوست که بشر هنوز نپيموده است ، و هرگز به آخر آنها نخواهد رسيد ، که اين خود بازگشت به تکامل و مقدمات آن است که سؤال کننده از آن گريزان است .
ثانياً : رسيدن به کمال بعد از مقدمات طولاني و دشوار در گرفتن نتيجه بسيار مطلوب تر است از ايجاد کمال از ابتداي امر.

اهميت رهبري براي حکومت عدل جهاني

مي دانيم که هر حرکت اصلاحي احتياج به رهبري دارد ، و هر دولتي محتاج يک رئيسي است و به بيان ديگر : هر حرکت پيروزي محتاج به رهبري است که پيشاپيش ، قافله سالار آن حرکت بوده و از ابتدا تا انتها دنباله رو و پيشتاز آن باشد .
اين اصل يکي از اصول مسلم در هر حرکت است ؛ زيرا هر نوع حرکت گر چه ضعيف باشد بدون رهبري و توجيه ، امکان وجود و نيز ادامه حيات ندارد ، و مصالح خود را چه در حال و چه در آينده نمي تواند حفظ کند ، تا چه رسد به حرکت اسلامي که درصدد اصلاح کل عالم بوده ، و قصد تطبيق عدالت کامل بر کل بشريت را دارد . لذا به جهت توجيه نيروهاي مستعد و اد اره ي آنها براي پياده کردن هدف بزرگ الهي که همان گسترش عدل و توحيد در سراسر عالم است احتياج به شخصي است که از همه جهات قابليت براي به دست گرفتن آن روز را داشته باشد ، و او غير از امام زمان مهدي موعود (عج ) نيست .

شروط مصلح جهاني

ومصلح جهاني که درصدد پياده کردن عدل و داد به معناي وسيع و گسترده اش است بايد خصوصيات و شرايطي داشته باشد که بدون آنها رسيدن به آن هدف عالي امکان ندارد :
1 ـ آگاه به تمام احکام و قوانيني باشد که جميع بشر براي رسيدن به سعادت و کمال خود به آن محتاج است .
2 ـ از قدرت خارق العاده و غير عادي برخوردار باشد .
مي دانيم که مصلح جهاني بالطبع با ظالمين و مستکبرين مواجه خواهد شد و از طرفي ديگر او در صدد دستگيري و نجات مظلومين از چنگال ظالمين است تا عدل و داد و تساوي حقوق را بين مردم برقرار کند ، و طبيعتاً اين چنين شخصي احتياج به قدرتي فوق العاده در تمام جهات دارد تا بتواند بر ديگران برتري يافته و حکومت عدل توحيدي را در سطح کل جامعه پياده کند و مي دانيم که اين قدرت فوق العاده تنها از جانب خداوند متعال است که انسان مي تواند آن را کسب نمايد .
3 ـ داراي نقشه اي صحيح باشد .
بر پا کننده ي عدل جهاني بايد داراي نقشه اي صحيح باشد ؛ زيرا نقشه او اگر صحيح نباشد رسيدن به هدف ، دشوار ، بلکه ناممکن است ، به ويژه هدفي که دشمنان بسيار دارد ، آن هم دشمناني تيزبين و داراي همه گونه قدرت .
4 ـ داراي هيچ گونه نقطه ضعفي نباشد .
بر پا کننده عدل جهاني کسي است که خودش داراي هيچ گونه نقطه ضعفي نباشد ؛ چه نقطه ضعف شخصي و چه نقطه ضعف خانوادگي و ميراثي ، و چه نقطه ضعف اجتماعي ، که وجود يکي از آنها مانع موفقيت او است .
پيشرو عدل جهاني اگر نقطه ضعفي داشته باشد در برابر تهديد عقب مي نشيند ، و در برابر منافع شخصي از اين هدف مقدس دست بر مي دارد.
عدل جهاني جاوداني و هميشگي ، عالي ترين مقصود بشري است و برقرار کننده اش بايد پاکيزه ترين فرد باشد ؛ زيرا هر کس صلاحيت پيشبري کاروان خواسته فطري بشر را ندارد ، فردي ايده آل ميخواهد که بتواند ايده ي بشر را تحقق بخشد . پيشرو اين قافله اگر تقوا و فضيلتش در بالاترين درجه نباشد نخواهد توانست بر تمايلات شخصي ،خويشاوندي و دوستان و ... و چيره شود ، و کاتروان بشر را رهبري کرده و به سر منزل مقصود برساند .
5 ـ رسيدن به مقام عصمت
بر پا کننده عدل جهاني بايد از هر گونه اشتباه مصون باشد ، و گر نه صحت دعوتش را عقلا و خردمندان جهان باورنخواهند کرد ؛ زيرا بر پايي عدل در سطح جهان کار يک انسان عادي نيست و حتي نبايد خطايي از سابق داشته باشد ، چه اگر خطا داشته باشد موفق نخواهد شد و نداشتن خطا اختصاص به کسي دارد که داراي صفت عصمت است .
6 ـ از تاييد الهي برخوردار باشد .
بر پا کننده عدل جهاني بايد از تاييد حق برخوردار باشد و قدرت الهي در پشت سرش قرار گيرد ، و گر نه با قدرت بشري بر همه قدرت هاي جهان پيروز نخواهد شد. عدل جهاني قدرت جهاني ميخواهد که ويژگي ذات مقدس حضرت پروردگار است .
7 ـ احتياج به ياران فداکار
برقرار کننده عدل جهاني و دادگري جاوداني ، ياراني فداکار و از خود گذشته ميخواهد که هوشمند و توانا و دانا و زيرک باشند .

اعتراف برخي از فلاسفه ي غرب به ديدگاه اسلام

برخي از فلاسفه ي غرب در نظريه و طرحي که براي نجات و سعادت بشر داده به نظريه اسلام رسيده و يا به آن نزديک شده اند .
1 ـ « فولتر» اديب مشهور فرانسوي مي گويد : « اگر بر انسان يک شخص صالح حکومت کند براي او گويا يک وطن است ، ولي اگر حاکم بر انسان شخص غير صالح است گويا او هيچ وطني ندارد » .(4 )
2 ـ متفکر ايرلندي مشهور (برنارد شو ) در رابطه با خصوصيات لازم براي منجي بشر مي گويد : « او انساني است زنده ، و داراي نيروي قوي در بدن ، و داراي عقل کامل و خارق العاده ، از همه مردم عالي تر که مي تواند مردم را به سوي خود جذب کند . عمر او طولاني بوده بيشتر از 300 سال ... » .(5 )
3 ـ « کارل ياسپرس »فيلسوف آلماني در سال 1949 در کتاب خود « آغاز و انجام تاريخ » طرح تاريخي اش را ارائه کرده و آن را در وحدت تاريخ جستجو مي کند . معناي تاريخ نزد « ياسپرس » سفر کردن به ديار کمال و دستيابي به عالي ترين امکان بشري يعني ( وحدت بشريت ) است . او به تاريخ آينده بشريت خوش بين و اميدوار است ، و معناي تاريخ و هدف و غايت آن را در پيشرفته مادي و فني انسان نمي داند ، بلکه چيزي فراتر از آن را مد نظر دارد و آن تجلي هستي الوهيت است ، و شرط آن را در ارتباط وتفاهم انسان ها با هم مي داند . او آينده اي را تعقيب مي کند که مبتني بر وحدت ناشي از مهر و محبت انسان ها به يکديگر باشد . و جهان در نهايت و فرجام به جايي مي رسد که خدا بر آن حکومت مي کند .
به عقيده او وحدت و بشريت و تاريخ از طريق فلسفه اي که امکان ارتباط وتفاهم همگاني را فراهم آورد عملي خواهد گشت . به اعتقاد او بشريت از منشأ واحد برخواسته و سرانجام وحدت حقيقي خود را در ميانه ي راه از دست داده بود باز خواهد يافت . به نظر «ياسپرس »دوره ي بعدي دوره ي وحدت همه ي انسا نهاي روي زمين است و او هدف از وحدت جهاني را تمدن ، اکتساب سجاياي انساني ، آزادي و آگاهي بر آزادي ، انسان والا ، و آفرينش معنوي و پديد آوردن فرهنگ و تجلي در آدمي ، و آگاه شدن بر هستي ، يعني تجلي الوهيت مي داند و مي گويد : وحدت انسانيت مرز تاريخ است ، يعني اگر انسانيت به وحدت برسد تاريخ به پايان مي رسد .
از ديدگاه او بشريت از خلقت واحد برخواسته است ، لکن در ميانه ي تاريخ بين اين واحد جدايي افتاده است ، و چون از منشأ واحدي بوده هميشه ميل و کشش به سوي تحقق مجدد وحدت دارد .
بدين سان نگرش فلسفي « ياسپرس » به تاريخ مشابه بينش مذهبي به تاريخ است . تاريخ هدفدار است و مقصود و غايتي را دنبال مي کند که در معنويت قابل جستجو است . فلسفه ي تاريخ او با تبيين اديان آسماني از تاريخ قرابت بسيار دارد . در واقع وحدت مورد نظر « ياسپرس» به اعتقاد به ( مهدويت ) بسيار شباهت دارد .
« پيتريم الکساندر وپچ سوروکين » ، انديشمندروسي الأصل ، معتقد است در پژوهشي که در مورد توالي فرهنگ ها و تمدن ها در طي سي و پنج سده به عمل آمده به اين نتيجه رسيده است که در تمدن ها بعد از فروپاشي فرا نظام حسي ، فرا نظام مشهودي و مذهبي جايگزين آن مي شود.
به عقيده او فرا نظام ( يا تمدن ) مشهودي ـ مذهبي همواره جايگزين نظام فرهنگي منحط حسي بوده است . او معتقد به رشد و احياي ارزشها ، رفتارها ، حرکت ها ، و نيروهاي اخلاقي در دوره ي انتقال ميان تمدن ها با فرا نظام هاي در حال احتضار و در حال ظهور است . او مي گويد : اين احياي اخلاق همگام با احياي مذهبي پيش مي رود .
« سوروکين » معتقد است : مرحله ي گذار به فرا نظام يا تمدن جديد نه تنها تصويرگر کامل رشد ديني اخلاقي نيست ، بلکه مذهب ستيز و غير اخلاقي است . هنگامي که نظام فرهنگي جديد طلوع کرد تظاهرات مثبت اخلاقي ظاهر مي شود .
خلاصه اينکه : ا ز نظر او تمدن يا فرهنگ آينده چيزي کاملاً متفاوت با فرهنگ هاي قرون اخير است .
« سوروکين » به تغيير فطري و خود ساماني نظام هاي فرهنگي معتقد است و تجديد حيات اخلاقي را ضروري ترين نياز جامعه ي بشري عصر پريشان حاضر و حتي ضروري تر از پيشرفت علمي و تکتولوژي و ديگر پيشرفت ها توصيه مي کند .
به اعتقاد او اگرجامعه ي بشري همه عقل ، خرد ،دانش ، زيبايي و به ويژه همه ي عشق و حرمت و حيات همه جانبه ي خود را بسيج کند و اگر چنين کوشش عظيمي از سوي هر يک از افراد و گروه هاي انساني به عمل آيد بحران عصر ما نيز مسلماً پايان خواهد گرفت و شکوفاترين عصر تاريخ بشريت جانشين آن خواهد شد . به طور کلي « سوروکين »آينده تاريخي و تمدن بعدي و عصر آتي را مذهبي و اخلاقي پيش بيني مي کند . وهمان گونه که بر اساس اعتقاد به مهدويت ، حکومت ناجي و مصلح ، حکومتي مذهبي و اخلاقي و معنوي است .

تکامل تاريخ از منظره قرآن

با نظر و تامل در قرآن کريم پي مي بريم که بدون شک ، تعبير و تفسير قرآن از تاريخ به شکل دوم يعني توجيه تکامل تاريخ به شيوه انساني يا فطري است .
از نظر قرآن مجيد از آغاز جهان همواره نبردي پيگير و بي امان ميان گروه حق و باطل بر پا بوده است .
قرآن با اشاره به مبارزه افرادي از طراز ابراهيم و موسي و عيسي و محمد ( صلوات الله عليهم اجمعين ) و پيروان مؤمن آنها از سويي و گروهي ديگر از طرز نمرود و فرعون و جباران يهود و ابوسفيان و امثال آنها ، برتکامل تاريخي فطري عملا صحه گذاشته ، که در اين نبرد و ستيزها گاهي حق و گاهي باطل پيروز بوده است ، ولي البته اين پيروزي ها و شکست ها بستگي به يک سلسله عوامل اجتماعي ، اقتصادي و اخلاقي داشته است .
در قرآن به نقش به اصطلاح مرتجعانه ي ( ملاء ) و ( مترفين ) و ( مستکبرين ) و نقش حق طلبانه ي ( مستضعفين ) تصريح شده است . در عين حال از نظر قرآن ، آن جهاد مستمر پيش برنده اي که از فجر تاريخ وجود داشته و دارد ، ماهيت معنوي و انساني دارد نه مادي و طبقاتي .

پي نوشتها :

1 ـ سوره حجرات ، آيه 13 .
2 ـ سوره فتح ، آيه 28.
3 ـ سوره انبياء ، آيه 107.
4 ـ اسلام و عقل ، ص 210.
5 ـ برنارد شو ، عباس محمود عقاد ، ص 124 و 125.

منبع:کتاب نظريه پردازي درباره ي آينده ي جهان